به گزارش سینماپرس، جابر قاسمعلی، فیلمنامهنویس سینما در گفتگو با ایلنا نگاهی به سینمای ایران در سال ۱۴۰۲ داشتیم که در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر میگذرانید:
یکی از مسائلی که در سال گذشته به عنوان یک اتفاق امیدوارکننده درباره آن صحبت شد میزان فروش فیلمها بود. فروش آثار سینمایی در یک سال گذشته را چطور ارزیابی میکنید؟
اتفاق شگفت آوری در جهان رخ داده؛ ما وارد عصر دیجیتالیسم شدهایم، که اثرات آن بر همه وجوه زندگی بشر، نو به نو قابل مشاهده است. این دوره به نظرم مختصات خود را دارد که هم در بخش مدیریتی سینما میتوان به آن پرداخت و هم در بخش ساخت و تولید فیلم. ما باید نسبت خود را با مختصات این دوران مشخص کنیم.
نخستین بازتاب این دوران در حوزه سینما این است که بسیاری از مردم مانند گذشته برای تماشای فیلم به سالنهای سینما نمیروند و عمدتاً ترجیح میدهند آثار مورد علاقه خود را در پلتفرمهای اینترنتی ببینند. طبعا این تغییر مدیوم برای آنها صرفه مالی هم دارد. شیوع ویروس کرونا ایجاد این وضعیت را پیش انداخت و اگر اپیدمی کرونا نبود شاید چند سالی طول میکشید تا فرهنگ فیلم دیدن در خانه یا حتی گوشی موبایل غالب شود.
بنا بر این بخشی از ماجرای کممخاطب بودن فیلمهای سینمایی به این موضوع مربوط است و بخشی دیگر به ماجرای مدیریت سینما در کشور ما مربوط میشود. طبیعی است که مدیران بیلان ارائه کنند و مدعی شوند که در دوره مدیریتشان سینمای ایران فروش خوبی داشته و مخاطب با سینما آشتی کرده است. طبیعی است که ما از فروش فیلمها خوشحال شویم؛ به هر حال این اتفاق موجب میشود چراغ سینما روشن بماند. اما اگر در آمار دقیق شویم و جزئیات را مدنظر قرار دهیم به نتایج چندان امیدوارکنندهای نمیرسیم و متوجه میشویم که فقط سه یا چهار فیلم به موفقیت در فروش رسیدهاند که همه آنها نیز کمدی هستند و حدود ۹۰ درصد فیلمها نتوانستهاند فروش قابل توجهی داشته باشند.
این وضعیت یک تالی فاسد دارد و آن اینکه تهیهکننده را به سمت ساخت فیلم کمدی سوق میدهد و گونههای دیگر سینما کمرنگ میشوند. در حالیکه مدیریت سینما باید با توجه محدودیت سالن و مشکلات زیر ساختی، جریان تولید را به شکلی مدیریت کند که گونههای مختلف سینمایی در سبد اکران باشد. یک جور توازن که مخاطبین مختلف را تا حدی راضی نگاه دارد. طبعا وقتی شرایط برای تولید گونههای مختلف فراهم شود، میتوان خوشبین بود که عرصه رقابت فراهم شده و حالا این مخاطب است که باید دست به انتخاب بزند و بر اساس واکنش مخاطب به تحلیل رسید. اگر این اتفاق نمیافتد، پس یعنی یک جای کار میلنگد؛ مشکل ما این است که ما صنعت نداریم.
با وجود اینکه اکثر آثار پرفروش سینمای ایران فیلمهای کمدی هستند؛ شاید برجستهترین سیاست سازمان سینمایی در حوزه محتوا تنوع ژانر باشد. چرا با وجود این سیاست همچنان سینمای کمدی پر رنگترین سینما در گیشه است؟
دلیل این اتفاق کاملاً روشن است. اگر مدیریت سینمای ایران معتقد است که از تنوع ژانر حمایت میکند، پس چرا در برابر تولید ژانرهای مختلف، محدودیت ایجاد میکنند؟ این محدودیتها مانع ایجاد تنوع در سینمای ایران میشود. مدیریت سینما دچار توهم توطئه است و از همین منظر به فیلمنامهها نگاه میکند؛ به عنوان مثال اگر شما بخواهید یک فیلم در ژانر وحشت بسازید باید بتوانید به آداب و سنن و مناسباتی بپردازید که به شما فضایی ایرانی و بومی برای ایجاد وحشت میدهد. اما به محض اینکه سراغ این موضوعات میروید تعابیر و تفاسیر عجیب و غریب ممیزی مانع ساخته شدن فیلم میشود. در سینمایی که گرایش اجتماعی دارد وضعیت بدتر است. فیلمنامههایی با رویکرد اجتماعی با ذرهبین کنکاش میشود تا مبادا کسی یا جایی نقد نشده باشد. در حالیکه نقد مناسبات اجتماعی و فرهنگی، اساسا ذاتیِ این نوع فیلمها است.
آیا منظور از تنوع ژانر ظهور ژانرهای کمتر دیده شده در سینمای ایران است یا میتوان بیشتر شدن آثاری مثل سینمای دفاع مقدس و یا فیلمهای دینی را که در جشنواره امسال بسیار بیشتر از همیشه بودند نشانی از تنوع ژانر دانست؟
به نظر من ادعای تنوع ژانر از سوی مدیریت سینما، فقط در حرف و شعار است و تا زمانی که در عمل اتفاق مثبتی نیفتد، من به این حرفها خوشبین نیستم. ادعای ژانر در این سالها بیشتر به تولید فیلمهای کمدی و جنگی و کمتر به فیلمهایی با رویکرد اجتماعی، که البته به شدت ممیزی شده، انجامیده. در واقع ساخت این فیلمها مورد پسند مسئولان است و با ساخت آنها گزارش کار بهتری به مسئولان بالاتر میدهند و تشویق هم میشوند. این فیلمها به همین دلیل تولید میشود و طبعا به معنای تنوع ژانر نیست. اگر مسئولان به سیاست تنوع ژانر معتقدند چرا به فیلمهایی که تا امروز مورد حمایت نبودهاند پروانه نمیدهند؟ چرا ما جریان فیلمهای تریلر، پلیسی، ترسناک، تاریخی، کمدی رمانتیک و. . نداریم؟ ساخت فیلمهای جنگی و مذهبی و. . به خودی خود اشکالی ندارد، اما زمانی میتواند به مثابه تنوع ژانر مورد توجه قرار بگیرد که گونههای دیگر هم تولید بشود. جالب است اکثر فیلمهای جنگی با وجود هزینه بالای تولید، در اکران بسیار ضعیف ظاهر میشوند و توان فروش بالا ندارند. دلیلاش هم روشن است؛ بر فیلمهای جنگی، ممیزی سختی اعمال میشود و اجازه نمیدهند نگاه تازهای به مقوله جنگ تحمیلی مطرح شود.
همه میدانیم که مطابق عرف بینالمللی پس از ۳۰ سال پروندههای جنگی و سیاسی مفتوح میشوند و در دسترس عموم قرار میگیرند، چرا که حساسیتهای آن مقطع زمانی از بین رفته و حالا میتوان نگاه واقعبینانهتری به آن دوران داشت. طبیعی است فیلمهایی که در مقطع جنگ ساخته میشوند میباید واجد انسجام ملی و یا روحیه سلحشوری باشند. همه جای دنیا تقریبا همین طور است. اما پس از گذشت ۳۰ سال فرصتی ایجاد میشود که زوایای دیگری از جنگ مطرح شود. نمیتوان از نسل تازه که (که محصول جهان دیجیتال است) خواست همان فیلمهای سلحشورانه را تماشا کند. این نسل، آن فیلمها را بارها و بارها در فیلمهای قدیمی دیده. در فیلمهای جنگی امروز ما، زوایای مغفول مانده جنگ اصلاً امکان نمایش ندارد و در نتیجه مخاطب انگیزهای برای تماشای آنها ندارد.
آنچه که مسئولان درباره حمایت از سینما میگویند با آنچه که در عمل اتفاق میافتد بسیار متفاوت است. باید وارد پروسه تولید بشوید تا این تفاوت را دریابید. کاش سازمان سینمایی هیچ حمایتی نکند اما ضمنا ممیزی را هم حذف کند.
جدا از بحث ظهور یاعدم ظهور ژانرهای جدید و تنوع ژانر در سینمای ایران، چرا تعداد فیلمهای موفق اجتماعی نیز در این سالها به حداقل رسیده است؟
ابتدا عرض کنم که من به عنوانِ ژانر اجتماعی در سینما قائل نیستم. بهتر است بگوییم فیلمهایی با رویکرد اجتماعی. اما دلیل کاهش تولید فیلمهایی با رویکرد اجتماعی، فقط و فقط ممیزی است که بر فیلمها اعمال میشود. این سختگیری فقط در سینما نیست، در تلویزیون و نمایش خانگی هم این فشار اعمال میشود. ممیزی موجب شده این فیلمها در بیان مضامین خود الکن و ضعیف باشند، به گونهای که از کارکرد اصلی خود فاصله میگیرند.
چندی پیش رئیس سازمان سینمایی اعلام کرد کسانی که بدون دریافت مجوزهای لازم فیلمشان را به جشنوارههای خارجی بفرستند برای ادامه فعالیت سینماییشان دچار مشکل خواهند شد. مشخص است که ایشان تحلیل واقع بینانهای از زمانه خود ندارد. وضعیت عوض شده؛ دیجیتالیسم همه مناسبات جهان را تغییر داده است. جهان دیجیتال اساسا در نقطه تقابل با ممیزی است. حتی چالش تامین بودجه برای تولید فیلم هم مثل سابق نیست. امروز فیلمسازان با گوشیهای هوشمند فیلم میسازند و به جشنوارههای خارجی ارسال میکنند. مسئولان سینمایی و فرهنگی باید تحلیل درستی از شرایط روز داشته باشند و بدانند که دیگر نمیتوان مثل گذشته و با قوانین سابق بر محصولات فرهنگی نظارت کرد.
نسل جدید اما این قواعد را برنمیتابد و زیر بار ممیزی مرسوم نمیرود. سازمان سینمایی شاید بتواند مانع اکران این فیلمها بشود، اما واقعیت این است که برای سازندگان این فیلمها اکران داخلی اهمیت چندانی ندارد. برای این نسل، مخاطب جهانی در اولویت است. به نظرم مسئولان باید دست از لجاجت بردارند و واقعیتها را ببینند و با مختصات دنیای جدید کنار بیایند.
اگر مدیران به سبک و سیاق نظارت بر آثار سینمایی طبق روال گذشته اصرار داشته باشند، به نظر شما چه شرایطی در آینده برای سینما ایجاد میشود؟
هر جریانی که واقعیتها را نادیده بگیرد باید تبعات آن را بپذیرد. تبعات نگرش امروزی مدیران، تولید فیلمهای زیر زمینی است.
قدرت گرفتن سینمای زیرزمینی میتواند به سینمای رسمی آسیب بزند؟
به نظر من فیلمهای زیرزمینی اگرچه در داخل کشور امکان نمایش در سینماها را پیدا نمیکنند اما به اشکال مختلف توسط مردم دیده میشوند. تداوم این وضعیت طبعا به سینمای رسمی آسیب خواهد زد و در طولانی مدت ممکن است شرایط به گونهای پیش برود که سینمای رسمی و اکران، انتخاب اکثریت مردم نباشد. به عبارت دیگر سینمای رسمی یا بدنه، به واسطه ممیزی سلیقهای بدل به شیر بییال و دم و اشکم میشود و نهایت مخاطب خود را از دست خواهد داد. ممکن است ساخت فیلم کمدی در کوتاه مدت جوابگوی سینمای رسمی باشد، اما به مرور زمان مردم از فیلمهای کمدی دلزده خواهند شد. چون ضمنا تنوع ژانر هم وجود ندارد. این روند برای سینمای بدنه، متاسفانه حرکتی به سمت سقوط و انهدام است. اگرچه من به نسل تازهای که وارد سینما شده، باور دارم و معتقدم آنها سینمای تازهای به وجود خواهند آورد.
در این شرایط مدیریت سینما که تمایل دارد نظارتی بر کنترل محتوا داشته باشد چگونه میتواند به هدف خود برسد و نقش تنظیمگری خود را حفظ کند؟
به نظر من از همان ابتدا خشت اول سینما، کج نهاده شده. نگاه ایدئولوژیک موجب شد که سینمای ایران از ساختار صنعتی جدا شود و ما با پدیده سینمای نفتی مواجه شدیم. قبل از انقلاب البته شکل و شمایلی ابتدایی از یک سینمای صنعتی وجود داشت. به این معنا که دولت برای ساخت فیلم جز در موارد خاص هزینه نمیکرد و جریان اصلی سینما مستقیما با مردم طرف بود. من کاری با کیفیت جریان غالب سینمای قبل از انقلاب ندارم. ما داریم در باره سینمای صنعتی صحبت میکنیم. ممکن بود برخی از فیلم نفروشد و یا فیلمهای پر فروش به لحاظ کیفی آثار قابل تاملی نباشند، اما وجه مشترک همه آنها این بود که تهیهکننده خصوصی دغدغه فروش داشت و تلاش میکرد اثری بسازد که مردم را به سینما بکشاند تا او بتواند از این طریق به حیات حرفهای خود ادامه دهد. پس از انقلاب اما سیاستگزاران در تقابل با سینمای صنعتی، عناصر و مولفههای تازهای را متناسب با ارزشهای رسمی ایجاد کردند که در نهایت به سینمای نفتی انجامید. وقتی سینما صنعتی نباشد، ظهور فیلمسازانی که به اکران داخلی بیتوجه باشند، بسیار محتمل است.
اما در باره نقش نظارتی مدیریت مشکل این است که ما به تعداد مدیران در حوزههای مختلف فرهنگی، قاعدهی ممیزی داریم. هر کس با نگرش، دیدگاه و سلیقه خودش برای فیلمها تصمیم میگیرد و ممیزی میکند. در بسیاری از موارد این ممیزی به واسطه ترس موهومِ مدیر از چیزی ست که اصلا وجود خارجی ندارد. و به همین دلیل قانونمند هم نیست. به عبارت دیگر آنها بیشتر نگران میزشان هستند. به همین دلیل ممیزیها در سینمای ایران قاعده مشخصی ندارد و نسبت به حضور هر مدیر با مدیر دیگر تغییر میکند و این همان چیزی است که سینمای ایران را مثل موریانه از درون میخورد و نابود میکند. اگر ممیزی با کمک سینماگران قانونمند شود و دارای شرایط و تعریف مشخصی بشود، یقین بدانید سینما رنگ و بوی متنوعی خواهد گرفت.
اما کم شدن دخالت دولت در سینما با وضعیتی که سینمای ایران دارد، شاید به لحاظ اقتصادی به ضرر سینما باشد چراکه ممکن است با کنار رفتن دولت میزان تولیدات به حداقل برسد و بیکاری در بین سینماگران افزایش پیدا کند.
اصلا این طور نیست. اگر دولت پای خود را از نظارت و تولید فیلم بیرون بکشد، میتوان به تدریج به وجود صنعت در سینما امیدوار بود. این مدعایی ست که مطرح میشود تا سینماگران (و به ویژه تهیه کنندگان) را از ورود به ساختار صنعتی بترسانند. وگرنه با همه تولیداتی که با کمک نهادها انجام میگیرد، بیکاری نه تنها کم نشده که به دلایل بسیار افزایش هم یافته است. چون بسیاری از سینماگران دوست دارند آنچه که مطلوبشان است را بسازند نه آنچه که مطلوب دولت است. فیلمهای مد نظر این فیلمسازان مجوز ساخت نمیگیرد و طبعا بیکار خواهند ماند.
برای خروج از این وضعیت من هیچ راهکاری جز حذف ممیزیهای بیمورد و سلیقهای نمیبینم. دولت باید اصولی کلی و مشخص در ممیزی قانونمند طراحی کند و ضمنا حمایت مالیاش از سینما را نیز قطع کند؛ شاید نهایتاً یکی دو سال شرایط تولید دچار به هم ریختگی شود اما یقینا سینما مسیر خود را در رسیدن به ساختار صنعتی پیدا خواهد کرد و وارد بازار عرضه و تقاضا خواهد شد.
ارسال نظر